loading...
نیاکو
رضا پورمحمدحسین نیاکی بازدید : 851 پنجشنبه 04 دی 1393 نظرات (3)

 

 


نام پدر : یوسف
تاریخ تولد : چهارشنبه ، ۲۷ آبان ، ۱۳۳۲
محل تولد : تهران
سن هنگام شهادت: ۲۸
تحصیلات : کارشناسی ارشد
تخصص : مدیریت بازرگانی
 
زندگی نامه


سوابق مبارزاتی:
افشای چهره ددمنشانه رژیم پهلوی ، برگزاری جلسات سخنرانی و آشنا کردن جوانان با اندیشه‌های والای حضرت امام خمینی(ره)، شرکت در اعتراضات مردمی، تأسیس انجمن اسلامی دانشجویان" اُکلاهاما" با همکاری برخی همرزمانش، پاک‌سازی ادارات از وجود عناصر دست‌ نشانده رژیم پهلوی و تلاش برای بازگرداندن اموال بیت‌المال


کارهای تشکیلاتی:
عضویت در حزب جمهوری اسلامی


 مسئولیت‌ها:
سرپرستی کمیته انتظامی مسجد قنات آباد، مدیر گروه صنعتی ملی فولاد ایران، مدیر عامل مرکز تهیه و توزیع فلزات ایران و معاون وزیر بازرگانی

 تولد تا جوانی


شهید عباس شاهوی فرزند مرحوم یوسف ۲۷ آبان سال ۱۳۳۲ ه.ش در محله قنات آباد تهران در خانواده‌ای متوسط دیده به جهان گشود. بنابر خوابی که مادرش دیده بود نام او را عباس گذاشتند. عباس از کودکی به خواندن و نوشتن ، تحصیل دین و فراگیری احکام شرعی علاقه فراوان نشان می‌داد. در پنج سالگی نماز را اقامه می‌کرد و اصول دین را نیزکامل فراگرفته بود. بنا به گفته اطرافیان ،‌هر وقت از او سئوالی می‌شد با آرامش و متانت به یک یک سئوال‌ها پاسخ می‌داد. عباس در ۶ سالگی وارد مدرسه شد و به سبب تیزهوشی که داشت وآزمونی که از او گرفتند به کلاس دوم راه یافت. او در دوران کودکی به بازی‌های کودکانه به ویژه بازی‌های فکری اشتیاق فراوان نشان می‌داد. رفتار اجتماعی او الهام گرفته از تربیت صحیح اسلامی بود و همگان او را به سبب اخلاق حمیده‌ای که داشت تشویق می‌نمودند.در دوازده سالگی از پدرش خواسته بود به جای عیدی و لباس عید، برای او یک جلد کلام‌الله مجید با ترجمه فارسی بخرد. پس از آن با قرآن اُنس بیشتری گرفت. و به فراگیری علوم قرآنی در سطح هیأت‌ها و جلسات مذهبی و قرآنی روی آورد.مرحوم پدرش در خاطره‌ای از وی چنین نقل کرده است: « ... از کودکی هر وقت از او سئوال می‌شد که دوست داری چکاره شوی پاسخ می‌داد : می‌خواهم شاگرد آقای بروجردی شوم.با همین روحیه بود که پس از پایان کلاس ششم تصمیم گرفت برای تحصیل علوم حوزوی به قم برود اما موفق نشد و تحصیلات دبیرستان را در آموزشگاه حکیم نظامی سپری کرد.او به نماز اول وقت و جماعت علاقه فراوانی داشت. مرحومه مادر عباس در خاطره‌ای از فرزندش چنین نقل کرده است: «... عباس از همان کودکی به نماز علاقه داشت، وقتی که نوجوانی بیش نبود در نمازجماعت مسجد حاضر می‌شد و حتی در صبح‌های برفی زمستان برای شرکت در نمازجماعت به مسجد قنات‌آباد می‌رفت.در سال ۱۳۵۰ با قبولی در کنکور دانشگاه وارد مدرسه عالی حسابداری شد. او برای تأمین هزینه تحصیل ناچار شد وارد بازار کار شود. عباس نذر کرده بود با اولین حقوق خود به اتفاق خانواده‌اش به زیارت حضرت امام رضا (ع) برود و با گرفتن اولین حق‌الزحمه، نذر خویش را ادا کرد.در سال ۱۳۵۳ پس از پایان تحصیل در مقطع کارشناسی برای ادامه تحصیل عازم آمریکا شد و مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته مدیریت بازرگانی اخذ کرد. او در سال ۱۳۵۶ پس از پایان تحصیلات به میهن بازگشت و در شهریور ۱۳۵۶ ازدواج کرد.


 شهید شاهوی و مبارزه علیه طاغوت

عباس با اندیشه‌های بنیان‌گذار فقید جمهوری اسلامی در مساجد و هیأت‌های مذهبی که کانون اجتماع مردم انقلابی و متعهد بود آشنا شد. با تأمل در اندیشه‌ها و بیانات حضرت امام خمینی(ره) که آن را برگرفته از کلام وحی می‌دانست، خیلی زود جذب شخصیت و اندیشه‌های ایشان شد. پس از ورود به دانشگاه فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی خود را قوت بخشید و با روشنگری، جوانان و دانشجویان را با آرمان‌های امام و مقتدای خویش آشنا نمود. هم چنین زمانی که در خارج از کشور مشغول تحصیل بود به همراه شهیدان محمد رواقی و حبیب‌اله مهمانچی انجمن اسلامی دانشجویان" اُکلاهاما" را تأسیس کرد. او از این پس با سفر به شهرهای مختلف آمریکا و برپایی جلسات سخنرانی و تفسیر قرآن،دانشجویان را با حقایق و همچنین اندیشه‌های حضرت امام خمینی(ره) آشنا می‌نمود.بازگشت او به وطن در سال ۱۳۵۶ ه.ش مصادف بود با افزایش اعتراضات ضد رژیم در کشور و عباس در این مرحله نیز دوشادوش مردم انقلابی در صف تظاهرات شرکت می‌کرد. او هم چنین با تشکیل جلسات مختلف با موضوع " اسلام راستین و انسان‌ساز" ارزش‌های والای اسلامی و انسانی را به مردم معرفی می‌کرد. او اعلامیه‌های حضرت امام را تهیه و با همکاری جوانان و دوستانش منتشر و توزیع می‌نمود. شهید شاهوی با تبحری که در ساخت نارنجک‌های دستی داشت نقش به سزایی در تسخیر پادگان ژاندارمری شاهپور ایفا نمود.خانم زهرا زعفرانچی همسر مؤمنه شهید شاهوی در خاطره‌ای از وی چنین نقل می‌کند:‌« ... عباس از وجود فساد اداری و به یغما رفتن بیت‌المال و تضیع حقوق مردم در دستگاه‌های دولتی قبل از انقلاب ،‌بسیار ناراضی بود و از اینکه می‌دید ، مسئولان دست نشانده رژیم پهلوی چگونه باطل را جایگزین حق نموده‌اند، اشک حسرت می‌ریخت و از خداوند می‌خواست تا طعم شیرین حکومت اسلامی را بر این ملت ستمدیده ارزانی فرماید و سرانجام دعای سحر او و همه مظلومان اجابت شد و حق در مملکت طاغوت‌زده ایران جاری گشت.


شهید شاهوی پس از پیروزی انقلاب اسلامی
با دمیده شدن فجر انقلاب عباس شاهوی سر از پا نمی‌شناخت و همه توان خود را برای پاسداری از آرمان‌های والای انقلاب اسلامی به کار گرفت. همسرش در این رابطه می‌گوید: « ... بعد از انقلاب در طول شبانه روز حدود ۶ ساعت به منزل می‌آمد . همیشه برای انجام مأموریت‌های اداری به استان‌های مختلف و مناطق روستایی سفر می‌کرد. بارها شد با اینکه در تهران به سر می‌برد اما به دلیل سنگینی مسئولیتی که به عهده داشت ، چند روز به خانه نیامد. هنگامی که دخترمان به دنیا آمد ،‌عباس حتی فرصت نداشت که به بیمارستان بیاید .او ابتدا عهده‌دار سرپرستی کمیته انتظامی مسجد قنات‌آباد شد. در کنار این امر مهم به عنوان مدیر گروه صنعتی ملی فولاد ایران منصوب شد. از اقدامات مهم او در زمان تصدی مسئولیت این گروه‌، می‌توان به تلاش‌های بی‌وقفه او برای خودکفایی اقتصادی، پاک‌سازی مدیران وابسته و بازگرداندن اموال بیت‌المال به صاحبان اصلی آن اشاره کرد. عباس هم چنین با اعلام تشکیل حزب جمهوری اسلامی،‌ به عضویت آن درآمد و در صحنه‌های مختلف سیاسی و اقتصادی با مشارکت حزب جمهوری اسلامی، خوش درخشید.او با لیاقتی که از خود نشان داد از سوی وزیر بازرگانی دولت شهید رجایی مأموریت یافت تا مرکز تهیه و توزیع فلزات ایران را تأسیس کند و با درایت و تدبیری که از خود نشان داد توانست این مأموریت خطیر را به نحو احسن به انجام رساند و به عنوان معاون وزیر بازرگانی و نخستین مدیر عامل مرکز تهیه و توزیع فلزات ایران منصوب شد.عباس شاهوی عاشق شهادت بود و می‌گفت: « من لیاقت این فیض الهی را ندارم». همسرش می‌گوید: « او همیشه از من می‌خواست تا برای او از خداوند فوز عظیم شهادت را طلب نمایم و می‌گفت از خدا بخواهید من در بستر نمیرم یا زمانی که به مملکت خدمت می‌کنم جان ببازم و یا شهید شوم.سرانجام اشتیاق عباس شاهوی به شهادت در آسمان‌ها مُهر تأیید خورد و شامگاه هفتم تیر در کنار شهید مظلوم آیت‌الله دکتر بهشتی و یاران آفتاب شربت شهادت را نوشید.همسرش آخرین خاطره دیدار خود با وی را چنین نقل می‌‌کند: « آن روز وقتی از کار به خانه آمد بسیار مسرور به نظر می‌رسید. با مهربانی و اخلاق حسنه که همیشه در وجودش پرتو فشانی می‌کرد با اهل خانه رفتار نمود. پس از چند ساعت صحبت کردن با من و بازی با بچه‌ها ، نماز مغرب و عشاء را اقامه کرد و به سوی دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی که قربان‌گاهش شد حرکت نمود.از شهید عباس شاهوی دو فرزند به نام‌های محمدمهدی(۱۳۵۷) و لیلا (۱۳۶۰) به یادگار مانده است.


 تلاش برای اصلاح ساختار اقتصادی و بازرگانی کشور ویژگی‌ بارز شهید
شهید عباس شاهوی که فساد اقتصادی و بازرگانی دوران قبل از انقلاب اسلامی را مشاهده کرده بود، می‌دانست که اصلاح این امور از مهم‌ترین برنامه‌هایی است که باید دنبال شود. او معتقد بود یکی از مسئولیت‌های مدیران و مسئولان ذی‌ربط در این بخش نظارت کامل بر معاملات جاری و حمایت از سرمایه‌گذاران بخش خصوصی است. وضع قوانین عادلانه برای حمایت از تولیدکننده و مصرف‌کننده از اهداف دیگر شهید شاهوی بود که همواره آن را دنبال می‌نمود. او معظل گرانی و تورم را یکی از مشکلات جدی مردم می‌دانست از این رو تلاش نمود در طول خدمت در وزارت بازرگانی اقدامات مؤثری را در این خصوص انجام دهد.او در مدتی که در مرکز تهیه و توزیع فلزات ایران مشغول خدمت بود توانست با اتخاذ سیاست‌های اقتصادی صحیح،‌دست واسطه‌های سودجو را از این بخش قطع کند.شهید شاهوی در تدوین سیاست‌های کنترل ارز و کمک به تحقق اصل ۴۴ قانون اساسی نقش مؤثری داشت و همواره توصیه می‌نمود تجار و بازرگانان در مسیر خود هرگز از خط اسلام خارج نشوند که در این صورت اقتصاد کشور بیمه خواهد شد.


شهید شاهوی از زبان همسرش
عباس در 27آبانماه 1332در تهران درمحله قنات آباد در خانه اي كوچك و خانواده اي در سطح پائين پا بدنيا گذاشت ،بنا به خوابي كه يكي از علماي محل ديده بود اسم او عباس گذارده شد .عباس از همان كودكي علاقه وافري به دين و تحصيل داشت .همزمان با فراگرفتن مسائل ديني پدرش او را در 5 سالگي تشويق مي كرد كه كتاب كلاس اول را بخواند و پدرش خود مشغول در س دادن به او او شد و عباس در 6 سالگي وارد مدرسه شد اما بجاي اينكه به كلاس اول برود بعد از امتحاني كه از او كردند به كلاس دوم رفت .با استعداد بسيار چشمگيري كلاسها را پشت سر گذاشت و همزمان مشغول فراگيري قرآن بود و آنقدر علاقه به قرآن داشت كه در سن 12 سالگي به پدرش گفت كه به جاي عيدي ولباس عيد براي من يك قرآن مجيد معني دار بخر و اين در آنموقع بسيار خانواده را متعجب كرد كه بچه 12 ساله اززرق و برق عيد بگذرد و بجاي آن قرآن بخواهد بعد از گرفتن آن قرآن ديگر در پوست خود نمي گنجيد و شروع به فراگيري قران و ختم قرآن كرد و به گفته پدرش در 15 سالگي به اندازه چندين مرتبه قرآن را ختم كرده بود وتمام صفحات كه روي آن تاريخ ختم قرآن نوشته شده هنوز باقي است .در موقعي كه كلاس ششم را تمتم كرد به پدرش گفت كه من ميخواهم به قم بروم و آنجا درس طلبگي بخوانم و پدرش چون نمي توانست از نظر امكانات او را به قم بفرستد ،مجبور شد به او جواب نه بگويد و او هم متوجه شد كه پدرش ميخواهد ولي جورنيست ،بنابراين در مدرسه حكيم ـنظامي اسمش را نوشتند و عباس از نظر تحصيل و اخلاق جزءنمونه ترين شاگردان بود .
پدرش مي گويد از بچگي هر وقت از او سئوالي مي شد كه مي خواهي چكاره شوي ؟مي گفت كه من ميخواهم شاگرد آقاي بروجردي شوم و از همان اول بخصوص در دانشگاه فعاليت سياسي داشت و از همانموقع مخالف اين رژيم بود . در سن 23 سالگي ،بعد از آمدن از آمريكا به سركار رفت و بعد در فكر افتاد كه ازدواج بكند و در شهريور 1356 ازدواج كرد و اين حرفها از گفته خانمش است .او مي گفت :عباس از همان فرداي عروسي به سر كار رفت و با آنكه تازه ازدواج كرده بوديم اصلا فرصت تفريح و گردش نداشتيم ،هميشه بعد از انقلاب كارش آنقدر زياد شد كه حتي ديگر در 24 ساعت حدود 6ساعت منزل مي آمد كه آنقدر خسته بود كه اصلا نمي توانست ديگر حرف بزند.عباس هميشه حرفش شهادت بود و مي گفت من لياقتش را ندارم .هميشه به من مي گفت از خدا بخواه كه من در بستر نميرم ،يا در زماني كه خدمت به مملكت مي كنم بميرم و يا شهيد شوم و هميشه در حال مسافرت كردن براي مملكت بود ،و بارهامي شد كه سفرهايش از يكماه هم متجاوز مي شد ،بارها مي شد كه با آنكه تهران بود ،چند روزي بچه ها را نمي ديد .صبحها حدود 5/5از خانه بيرون مي رفت و شب ساعت 12 به منزل مي آمد و حتي عباس نبود كه مرا به بيمارستان ببرد و تا 10 روز كه من منزل مادرش بودم حدود شايد چند ساعتي توانستيم همديگر را ببينيم ،هميشه فكرش اين بود كه براي مملكت مفيد باشد و هميشه به من ميگفت سعي كن هميشه دين داشته باشي و با دين هم ازدنيا بروي . عباس در زندگي مردي بسيار منظم و مهربان بود و تا آنجا كه مي توانست سعي مي كرد راحتي من وبچه هايش را با آنكه دير وقت به منزل مي آمد تا آن مسئله راحل نمي كرد به بستر نميامد و نمي خوابيد .هميشه فردي متواضع بود و حرفي كه تو گوشم هست اين است كه هميشه به دوستانش مي گفت :من شاگرد شما هستم و هر كاري كه از عهده ام بر بيايد بنا به وظيفه ديني و اخلاقي انجام مي دهم .دوستان او همواره بخاطر دارند كه در آنجا چگونه بمنظور جذب دانشجويان ايراني و آشنائي آنان با اسلام از طريق تشكيل جلسات ،بحث و تفسير ،سخنراني و سمينارهاي مختلف و همچنين مسافرت بساير ايالات در هنگام تعطيلات و اقدام به تشكيل پايگا ههاي اسلامي در دانشگاهها مشغول بود.
شهيد شاهوي پس از اخذ فوق ليسانس مديريت بازرگاني ،عليرغم پيشنهادات زياد دانشگاه هاي آن ديار به سبب تعهد مكتبي خود رهسپار ميهن شد و اين مصادف با سالها اوج مبارزات در سال 1356بود .با تجربيات جديد در طي اوجگيري مبارزات امت ،شروع به تشكيل جلسات در زمينه توسعه اسلام راستين و انسان ساز و فعاليتهاي بسيار با ارزشي نمود .پس از پيروزي انقلاب همزمان با تشكيل شغل مديريت گروه صنعتي فولاد ايران ،بعنوان سرپرست كميته انتظامي مسجد قنات آباد منصوب شد ،از اعمال ارزندة وي در زمان تصدي پست مديريت گروه صنعتي فولاد ايران ،كمك به خود كفايي اقتصادي ،مصادره اموال سناتور فراري علي رضائي و پاكسازي مديران وابسته آنجا بود بعد از چندي به دليل لياقت و كفايت ايشان توسط وزير بازرگاني به سمت مدير عامل مركز در سود رساندن به بيت المال و قطع دست واسطه هاي سرمايه دار وتجار سهم بسزائي دارد .از كارهاي ارزشمند او بعنوان جزئي از دولت مي توان از كنترل شديد ارز ،كمكهاي بسيار در مسير تحقق اصل 44 قانون اساسي (ملي كردن تجارت خارجي )ياد كرد
از سخنان دائم ايشان در همه جا به پيروي از فرمايشات امام اين بود كه: اين شما نيستيد كه بغرب احتياج داريد ،غرب است كه بشما احتياج دارد.

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط علی شاهبازی در تاریخ 1398/11/29 و 19:23 دقیقه ارسال شده است

با سلام به خوانواده محترم شهید شاهوی وآرزوی توفیق برداران شهید عباس شاهوی وآرزوی به تحقق رسیدن شهدای ارجمند این مرزوبوم هستم

این نظر توسط سجاد صفری پنچاه در تاریخ 1397/04/08 و 18:35 دقیقه ارسال شده است

سلام از اینکه در جمع آوری زندگی نامه شهید عباس شاهوی نیاکی تلاش کردید ممنونم ایشان از بستگان بوده وخاطرات وزندگی نامه تکمیلی میتوانید از خانواده صفری پنچاه حاج ابوالحسن صفری استفاده کنید چون در آن زمان با مادرش که عمه شهید بود رفت و آمد داشتند

این نظر توسط محمد در تاریخ 1393/11/03 و 22:55 دقیقه ارسال شده است

سلام
خيلي باحال بود مطالبت شکلک
پاسخ : سلام ممنون از لطفتون


کد امنیتی رفرش
درباره ما
این سایت برای آشنایی دقیق و دانستن جزییاتی کامل درباره روستای نیاکو ساخته شده است ...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    با بروزرسانی سایت + نرم افزار کاربردی موافق هستید ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 120
  • کل نظرات : 45
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 29
  • آی پی امروز : 15
  • آی پی دیروز : 77
  • بازدید امروز : 18
  • باردید دیروز : 216
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 4,207
  • بازدید سال : 26,986
  • بازدید کلی : 412,392
  • کدهای اختصاصی

    تقویم شمسی

    اسکرول بار

    ابزار هدایت به بالای صفحه